فیروزه نعیمی، روزنامه نگار:
در صورت تکثیر رفتارهای خودسرانه در نهادهای انتظامی باید فاتحه سرمایه گذاری را در کشور خواند و امنیت روانی جامعه را هم به فنا رفته قلمداد کرد. البته در این میان باید دید نهاد نظارت بر مجتمع نفلین سینیت کلیبر پاسخگو خواهد بود؟
رئیس پلیس کلانتری با ضربات پیاپی به پهلو و شکم او سعی در اعتراف گرفتن دارد، بدون هیچ رحم و ملاحظه ای ضرب و شتم ادامه دارد،انگار یک تروریست را دستگیر کرده باشند، هنوز هیچ تخلفی انجام نگرفته ،تهدید می شود و فحاشی پلیس را باور نمی کند در بهت و حیرت این برخورد حافظان امنیت ملی مانده است و بدون واکنش دفاعی بین لگد و مشت درجه دارها در خود می پیچد. فقط یک موضوع را می خواستند «به آنچه ما می خواهیم اعتراف کن»این اتفاق یک خاطره در دوره ی رضاخان نیست. اتفاق کتک کاری پلیس جمهوری اسلامی با یک شهروند بدون دفاع در سه آذرماه سال جاری است.
پرده اول: نطفه ی ماجرا
در تاریخ 3 آذر ماه 1403، راننده یک کامیون حامل سنگ معدن و باکت بیل مکانیکی ، پس از کسب اجازه از نگهبان معدن (که به صورت تلفنی با مدیر مجتمع نفلین سینیت کلیبر- هماهنگ و مجوز دریافت کرده بود)، از معدن خارج شد تا به مجتمع نفلین سینیت کلیبر آمده و بار خود را در کارخانه شرکت سورین ارس زنده رود تخلیه کند. و باکت را برای تعمیر به تعمیرکاران تحویل دهد. مسیر معدن تا کارخانه 13 کیلومتر است که در مسیر اختصاصی معدن، شیب بسیار تند وجود دارد. خودروی کامیون پس از گذشت ۴۵ دقیقه به کارخانه رسید اما نگهبانی مجتمع مانع از ورود کامیون به داخل شد و اعلام شد که کامیون اجازه ورود به مجتمع را ندارد.
این در حالی ست که اجازه خروج از معدن برای کامیون و بار توسط مدیر مجتمع از قبل صادر شده بود. تا کامیون بتواند از معدن خارج شود. پس از گذشت حدود نیم ساعت، مدیر معدن از متوقف شدن کامیون در جلوی ورودی باسکول مجتمع مطلع و برای بررسی موضوع در محل حاضر می شود. پس از بررسی مشخص شد که مدیر مجتمع دستور توقف کامیون را صادر کرده است.
بنابراین مدیر معدن به دفتر مدیر مجتمع، مراجعه و پس از صحبت با ایشان، قرار شد که باکت بیل مکانیکی در بیرون از مجتمع از بار کامیون تخلیه شود. همچنین مدیر مجتمع به راننده کامیون دستور می دهد تا بار سنگ معدن را به معدن بازگرداند. اما راننده کامیون اعتراض میکند که چرا در هنگام خروج بار از معدن مخالفت خود را اعلام نکردید و با آنکه میدانید شیب بالا رفتن از جاده معدن بسیار زیاد و عبور از آن جاده با کامیون حامل بار امکانپذیر نیست و خطر سقوط کامیون همراه با بار وجود دارد، مرا به بازگشت بار به معدن مجبور میکنید؟
پرده دوم:ورود پلیس به ماجرا
به دلیل مشکلاتی که بازگشت بار به معدن میتوانست برای شخص راننده و کامیون ایجاد کند، راننده تصمیم میگیرد برای کسب تکلیف نهایی با پلیس ۱۱۰ تماس بگیرد و طی تماس خود، شکایت خود را از شرکت تهیه و تولید مواد معدنی ایران به دلیل ممانعت از ورود بار به مجتمع با وجود صدور مجوز خروج از معدن، اعلام میکند.
پس از دقایقی خودروی تویوتای کلانتری در محل حاضر میشود و پس از صحبت با راننده ، توسط درجه داری که از پاسگاه به محل آمده است صورتجلسهای تنظیم می شود که در جمله اول آن نام ارگان ممانعت کننده از ورود بار را شرکت سورین ارس زنده رود قید مینماید در حالی که بار برای این شرکت حمل میشده و شرکت تهیه و تولید مواد معدنی از ورود بار به داخل مجتمع جلوگیری کرده بود.
این صورتجلسه به امضای مدیر مجتمع میرسد و در ادامه از مدیرمعدن درخواست امضا میکنند که ایشان خواستار اصلاح صورتجلسه و نام بردن از شرکت تهیه و تولید مواد معدنی به عنوان ممانعت کننده از ورود بار میشود. بعد از اصلاح گروهبان ، راننده کامیون و مدیرمعدن صورتجلسه را امضا میکند، در حالیکه مدیر مجتمع از این تغییر در صورتجلسه بسیار آشفته شده و اصرار به پاره کردن صورتجلسه و لغو آن دارد. و گروهبان اعلام میکند که چنین چیزی امکانپذیر نیست و لازم است به پاسگاه مراجعه کنند. مدیر مجتمع به پاسگاه مراجعه میکند و مدیر معدن و راننده کامیون برای اقدام قضایی راهی کلیبر میشوند که متاسفانه زمان اداری گذشته بوده است و از میانه راه به شرکت بازمیگردند تا اقدام قضایی را در روز بعد پیگیر شوند و برای رفع خستگی و همفکری به دفتر کارخانه میروند.
پرده سوم: ماجرای جدید سد معبر
اعتراض مدیر مجتمع به سد معبر کامیون دوباره مدیر معدن را به مجتمع می کشاند. مدیر معدن به درب ورودی مجتمع مراجعه میکند که با رییس پاسگاه و گروهبان ، روبرو میشود. (حضور این افراد در آن محل پس از حدود نیم ساعت صحبت مدیر مجتمع با آنها در محل پاسگاه، اتفاق افتاده است.) رئیس پاسگاه اعلام میکند که مدیر مجتمع به سد معبر ایجاد شده توسط کامیون اعتراض دارد و کامیون باید جابجا شود. این در حالی ست که خود او باعث ایجاد این سد معبر بوده است! بنابراین مدیر معدن برای جلوگیری از ایجاد حاشیه و مشکل، خودش کامیون را روشن کرده و از درب باسکول فاصله گرفته و در محلی دیگر پارک میکند. در واقع مجتمع نفلین سینیت کلیبر دارای دو درب است. یکی برای عبور و مرور ماشینهای مختلف و دیگری برای عبور ماشینهایی که لازم است باسکول شوند. این ماشینها میتواند شامل کامیونهای حمل بار از معدن به داخل مجتمع و کامیونهای حمل کنسانتره از داخل مجتمع به بیرون باشد اما از مدتی پیش مدیر مجتمع خروج محصول و کنسانتره را نیز از مجتمع ممنوع کرده بود و ورود بار به داخل نیز که از همان روز ممنوع شده بود پس در عمل هیچ وسیلهای اجازه تردد از درب باسکول را نداشته است و حتی در صورت باقی ماندن کامیون در محل درب باسکول، باز هم سد معبری اتفاق نیفتاده است.
پرده چهارم:حمله پلیس
مدیر معدن به همراه راننده کامیون به سمت اهر حرکت میکند. پس از طی حدود ۱۰ کیلومتر با صدای شلیک گلوله به شدت دچار ترس و وحشت میشوند و خودروی پاسگاه را مشاهده میکنند که بدون آژیر و بلندگو باعث خروج آنها از جاده به سمت دره میشود. تیرهای فراوانی به سمت خودروی او شلیک میشود. پس از توقف خودرو، رئیس پاسگاه از خودروی پاسگاه پیاده شده به سمت اتومبیل میایستد و چندین مرتبه شلیک میکند و سپس با لگد به شیشه سمت راننده کوبیده و باعث میشود تمام شیشه بر روی سر و صورت مدیرمعدن بپاشد. آنگاه درب خودرو باز شده و اسپری فلفل از فاصله 10 سانتی بر روی سر، صورت و چشمان و دستان هر دو نفر پاشیده میشود. مدیر معدن توسط پلیس از ماشین پایین کشیده شده و با سر بر روی زمین پرتاب میشود و آنگاه به ضرب و شتم او اقدام میشود و لگدهای بسیاری به سر، پهلو و شکم او وارد میشود. وضعیت برای رانننده کامیون هم همین گونه بوده. ضرب و شتم و فحاشی حتی شلیک گلوله از فاصله نزدیک توسط رئیس پاسگاه و گروهبان ادامه می یابد و بعد از مدتی آن دو را دست بسته به پاسگاه منتقل می کنند.
رئیس پاسگاه قبل از بردن شاکیانی که مورد ضرب و شتم و شلیک گلوله برای هرچه بیشتر ترساندنشان قرار گرفته اند،به پاسگاه آنها را به مجتمع برده تا مدیر مجتمع نیز از این ماجرا به خوبی باخبر شود. البته مدیر مجتمع با دیدن این شرایط ابراز رضایت کرده و از رئیس پاسگاه قدردانی می کند.
پرده پنجم :اعتراف اجباری
در ادامه فرمانده کل نیروی انتظامی، در محل پاسگاه حاضر شده و پس از آنکه موضوع را از سوی رئیس پاسگاه و سایرین شنید، مدیر معدن و راننده کامیون را متهم به خلافکاری کرد. رئیس پاسگاه، دوربین گوشی خود را روشن کرده و دستور می دهد که مدیر معدن اعتراف کند که از دستور پلیس تمرد کرده است. ضرب و شتم و فحاشی و تهدید توسط نیروهای پلیس برای اعتراف اجبراری راه به جایی نمی برد تا اینکه همسر مدیر معدن خود را به پاسگاه می رساند تا جویای حال همسرش شود.پلیس از حضور همسر مدیر معدن به نفع پرونده استفاده می کند و این بار تهدید به آزار همسرش، مرد را وادار به پذیرش درخواست ناحق پلیس میکند.
مدیرمعدن و راننده کامیون با جراحت و زخمهایی که بر تن داشتند آزاد می شوند. اما شکایت به مقامات بالاتر برای احقاق حق انجام می گیرد. این پرونده هنوز در حال بررسی است. اما شایعه ها و گوش به گوش شدن چنین ماجراهایی این سوال را مطرح می کند که آیا سرمایه گذاران با چنین نا امنی هایی حاضر به ادامه سرمایه گذاری مجدد خواهند بود؟یا اینکه آیا دادستان با رعایت انصاف تصمم می گیرد؟
به راستی شکایت از چنین رفتارهایی را به کجا باید برد ؟انگار روزگارمان به جلو حرکت نمی کند و ما هر روز در چرخه ای از زمان گیر کرده ایم و باز هم شعر هایی مانند مست و هوشیار پروین اعتصامی را لازم داریم برای شنیدن و فهمیدن و حق طلبی.اینجا کسی هوشیار نیست.