«در میان برخی از کارشناسان سیاست ایران، روایتی رو به رشد وجود دارد که ادعا میکند ایران تحت فشارهای منطقهای، چالشهای اقتصادی و ناآرامیهای داخلی، سیاست خود را به سمت ساخت سلاح هستهای به عنوان آخرین راهکار بقا یا بازدارندگی تغییر داده است».
این تفسیر در میان کسانی مقبولیت یافته که عواملی مانند عقبنشینیهای حزبالله، فروپاشی دولت اسد در سوریه و تنشهای اقتصادی ایران را نشانهای از استیصال نظام سیاسی ایران میدانند.
برخی حتی از این تحلیل برای ترغیب دولت جدید امریکا به اعمال مجدد سیاست «فشار حداکثری» – شامل تحریمهای فلجکننده اقتصادی، دامنزدن به ناآرامیهای داخلی و حمله نظامی به تأسیسات هستهای ایران – بهرهبرداری کردهاند. این تحلیل نه تنها محاسبات راهبردی ایران را تحریف میکند، بلکه بازتاب مسألهای عمیقتر است: وضعیت آشفته جهانی که عمدتاً ناشی از اقدامات مهارنشده اسرائیل در یک سال و نیم گذشته است و تحلیلگران را دچار خطاهای ادراکی خطرناکی کرده است.
برخلاف ادعاهایی که متحدان منطقهای ایران را به عنوان نیروهای «نیابتی» توصیف میکند، بازدارندگی استراتژیک تهران هرگز به این روابط متکی نبوده است. جنبشهای آزادیبخش مانند حزبالله، انصارالله و دیگر گروههای جنبش مقاومت، هرچند با ایران پیوندهای ایدئولوژیک (معنوی) دارند، اما به صورت مستقل و براساس اهداف خاص خود فعالیت میکنند. چنین تصویری از این متحدان، پیچیدگی روابطشان با ایران را بهشدت سادهسازی میکند و توانمندیهای دفاعی خودکفای ایران را نادیده میگیرد.
مبارزه علیه تجاوزات نظامی، اشغالگری و جنایات رژیم صهیونیستی، ریشه در دههها پیش از پیروزی انقلاب اسلامی دارد. روحیه مقاومت در میان مردم فلسطین و لبنان، با الهام از پایداری ایران در برابر تجاوز رژیم بعثی عراق – که بلافاصله پس از سرنگونی رژیم پهلوی و با حمایت همهجانبه ابرقدرتهای شرق و غرب روی داد – در بحبوحه جنایات آریل شارون (مشهور به «قصاب صبرا و شتیلا») اوج تازهای گرفت.
حامیان امروزی جنایات نتانیاهو که بر طبل پایان مقاومت میکوبند، غافل از این واقعیت تاریخی هستند که شکلگیری جهاد اسلامی (۱۹۸۱)، حزبالله (۱۹۸۲) و حماس (۱۹۸۷)، نه زاده حمایتهای تسلیحاتی ایران، که واکنشی به اشغال لبنان از سوی شارون و تبعید سازمان آزادیبخش فلسطین به تونس بود. در آن برهه، ایران خود در حال تقلا برای تأمین اسلحه جهت مقابله با ارتش بعثی عراق بود که به سلاحهای پیشرفته امریکایی (سامانههای آواکس)، فرانسوی (جنگندههای میراژ و موشکهای اگزوسه)، بریتانیایی (تانکهای چیفتن)، روسی (جنگندههای میگ و موشکهای اسکاد) و سلاحهای شیمیایی آلمانی مجهز شده بود. علت ظهور این جنبشها نه پشتیبانی ایران، که تهاجم اشغالگرانه شارون و توهم پایان مقاومت بود. مقاومت نه در آن دوران به خاک سپرده شد و نه امروز محکوم به فناست؛ آن روز بالید و امروز نیز بالندهتر خواهد شد.
بررسی تاریخ این گروهها از بدو تأسیس نشان میدهد که آنها همواره بر اساس ضرورتهای فلسطین و لبنان و اعتقادات ضد اشغالگری خود- نه الزامات راهبردی ایران – عمل کردهاند. هرچند ایران در حمایت از این گروهها با هدف حمایت از مظلومان، هزینه داده، اما آنها هیچ گاه به نمایندگی یا نیابت از ایران اقدام نکردهاند.
ایران امروز بدون نیاز به نیروی «نیابتی» قادر به دفاع از خود است. دههها سرمایهگذاری در زیرساختهای دفاعی – از فناوری موشکی پیشرفته تا پهپادهای نوین- امنیت این کشور را مستقل از حمایت خارجی تضمین کرده است.
ایران اگرچه همچنان به مردم خود به عنوان مهمترین سد در برابر تجاوز خارجی تکیه میکند، اما نوآوریهای نظامی آن امکان حفظ امنیت بدون اتکا به حمایت خارجی را فراهم کرده است. این دستاوردها نشاندهنده راهبرد بلندمدتی است که ثبات و حاکمیت را فارغ از تحولات منطقهای تضمین میکند.
با وجود اینکه چالشهای پیش روی متحدانی مانند حزبالله ممکن است به طور موقت بر دامنه نفوذ ایران تأثیر بگذارد، اما هسته اصلی بازدارندگی این کشور را در معرض خطر قرار نمیدهد. این پارادایم «خوداتکایی راهبردی» است که همواره به عنوان رکن بنیادین سیاست دفاعی تهران شناخته شده و توانمندی کشور در برابر فشارهای خارجی را تضمین میکند.
سوء برداشت امروز درباره ایران ناشی از تلاش تحلیلگران برای درک آشفتگی جهان- به ویژه در غرب آسیا- است. در قلب این آشفتگی، مصونیت بیقید و شرط اسرائیل قرار دارد که هنجارهای بینالمللی را نقض و الگویی خطرناک برای رفتار دولتی ایجاد کرده است.