زهرا زارع، روزنامه نگار:
در شرایطی که «مکانیسم ماشه» از سوی اروپا فعال شده است نگرانیهای مردم ایران نه درباره ماهیت حقوقی این سازوکار، بلکه درباره پیامدهای اقتصادی و اجتماعی آن به شکل طبیعی بیشتر شده است. مردم از حاکمان و سیاستمداران انتظار ندارند تنها دشمنیها را توصیف کنند؛ آنها خواستار حل مسألهاند. در گفتوگو با ابوذر غلامنژاد، پژوهشگر جامعهشناسی او از ضرورت عبور حکمرانی ایران از سیاستورزی شعارین و ضعف سیاستورزی واقعگرایانه در نزد برخی جناحهای سیاسی و ناکارآمدی سخن میگوید و تأکید میکند: « گفتاردرمانی یا پرهیز از بیان دلسوزانه راهکارها و مشکلات به حل مساله نمی انجامد چرا که مردم تنها نتیجه میخواهند.»
آقای غلامنژاد، بحث مکانیسم ماشه دوباره مطرح شده و اروپا گامهایی برای فعالسازی آن برداشته است. شما این رویداد را در چه سطحی برای ایران و جامعه ایرانی مهم و اثرگذار میدانید؟
پیش از هر چیز باید تأکید کنم که نگرانی اصلی مردم ایران نه خودِ سازوکار ماشه است و نه ادبیات حقوقی پیچیدهی آن؛ بلکه پیامدهای روانی و اقتصادی ناشی از آن است. مردم در بازار و زندگی روزمرهشان واکنشهای فوری به این خبرها نشان میدهند، زیرا تجربهی زیسته آنان پر از آثار ملموس تحریمهاست.
اما اینجا یک اصل مهم وجود دارد: وظیفهی مردم حلوفصل مناقشات بینالمللی نیست؛ این وظیفهی دولتها و نظام حکمرانی است. همانطور که نظریههای کلاسیک حکمرانی از ماکس وبر تا چارلز تیلی تأکید میکنند، مردم دولتها را برای رفع تهدیدات، ایجاد امنیت و فراهمکردن رفاه انتخاب میکنند، نه برای شرح مشکلات. اگر قرار باشد سیاستمداران فقط روایتگر باشند، سیاست از حیّز انتفاع ساقط خواهد شد.
برخی سیاستمداران داخلی تأکید میکنند که اروپا و آمریکا اساساً با ملت ایران خصومت دارند. آیا این توضیح برای مردم کافی است؟
به هیچوجه. مردم امروز در عصر رسانه و فناوری زندگی میکنند و قدرت مقایسه دارند. کافی است شبکههای اجتماعی را ورق بزنید: آنها هر روز میبینند که دشمنیها در جهان به مشارکت و حتی رفاقت بدل میشود. مثال روشن آن، عربستان سعودی است که یک دهه پیش در گفتمان سیاسی ایران به عنوان «گاو شیرده» آمریکا و ولیعهد آن «جوانک خام» معرفی میشد؛ در تکوین سیاست ورزی خود به کا رسیده، حداقل در ظاهر به کجا رسیده است. امروز میزبان بزرگترین مذاکرات بینالمللی است، میزبانی جام جهانی فوتبال را میگیرد و به یکی از کانونهای دیپلماسی جهانی بدل شده است.
مردم این مقایسهها را انجام میدهند و به درستی میپرسند: «چطور دیگر کشورها توانستهاند خصومتها را به شراکت تبدیل کنند، اما ما هنوز درگیر بنبستها هستیم؟
از منظر نظریه روابط بینالملل، این همان چیزی است که رابرت کیوهن و نای از آن به عنوان قدرت هوشمند یاد میکنند: مدیریت اختلافات برای رسیدن به منافع مشترک. مردم ما هم همین انتظار را از حاکمان خود دارند.
برخی معتقدند مشکلات ایران ناشی از ساختار بینالمللی ظالمانه و نظام سلطه است. شما این استدلال را چطور میبینید؟
این سخن شاید در سطح گفتمان سیاسی جذاب باشد، و حتی بپذیریم روابط قدرت و سیاست در جهان کنونی هم چنین است . این گفتمان اما برای مردم هیچ پاسخ عملی به مشکلاتشان نمیدهد. مردم بهوضوح میبینند که کشورهایی با اختلافات بنیادین با غرب توانستهاند سطح تنشها را مدیریت کنند. نمونهی سوریه پس از بشار اسد یک مثال روشن است: حکومتی با سابقهی سیاه نقض حقوق بشر حتی در دید خود غربیها، در کمتر از یک سال توانسته حمایت جهانی جلب کند و بخشی از تحریمها را بردارد. یا ارمنستان و آذربایجان که پس از جنگ خونین، امروز در مسیر توافقهای اقتصادی قرار گرفتهاند.اینها نشان میدهد که مدیریت بحران و تبدیل دشمنی به رقابت و شراکت شدنی است. بنابراین من می بینم که مردم معتقدند که وقتی دیگران میتوانند پس ما هم میتوانیم.
شما بهعنوان پژوهشگر جامعهشناسی، پیامدهای اجتماعی و روانی فعال شدن مکانیسم ماشه را چگونه ارزیابی میکنید؟
اینجا باید هشدار بدهم. جامعه ایران در شرایط کنونی دچار نوعی فرسایش امید و کاهش تابآوری روانی است. نظریه «انتظارات نسبی» تد گور، میگوید وقتی مردم شرایط خود را با دیگر جوامع مقایسه میکنند و احساس عقبماندگی دارند، خشم و سرخوردگی اجتماعی افزایش مییابد. امروز دقیقاً همین وضعیت در ایران مشاهده میشود.
البته بادآور شوم که به هیچ وجه وضعیت امروز بازار ایران تنها نتیجه یک فشار روانی در قبال خبر فعال شدن مکانیسم ماشه است نه نتیجه عینی و فعال شدن سازوکار مکانیسم ماشه و بر این هم تاکید میکنم که فعال شدن مکانیسم ماشه از سوی کشورهای طرف برجام هم بسیار بحث بر انگیز است و البته بنظرم غیر منطقی. چون عملا خودشان هم نخواستند و یا نتوانستند به تعهدات خود عمل کنند و از آن بالاتر وقتی معتقدند که حمله به ایران و مراکز هسته ای، توان ایران را از بین برده و یا سالها به عقب انداخته، چرا و بر چه اساسی این سازوکار را فعال کرده اند؟ با اینحال و به رغم این تناقض در رفتار طرفهای اروپایی برجام، باز رفع این مشکل و مطالبه آن از سوی مردم هم طبیعی ست و هم حق مسلم آنهاست و نباید بر مردم به این خاطر خرده گرفت و خواهان تاب آوری بیشترشان شد. بهرحال مردم از خود میپرسند: چرا با وجود منابع عظیم و ده درصد ثروت جهان، ما هنوز در تأمین نیازهای اولیه گرفتاریم، در حالی که همسایگان جنوبی خلیج فارس به سرعت پیش میروند؟ این پرسش ساده اما بنیادین، بهتنهایی میتواند عامل دلخوری باشد. چرا که سیاست برای زندگی ست نه زندگی گروگان سیاست.
اگر بخواهید در یک جمله خطاب به حاکمان و سیاستمداران جمعبندی کنید، چه میگویید؟
ساده و روشن: مردم گفتاردرمانی نمیخواهند؛ آنها نتیجه میخواهند. وظیفهی دولت و نظام سیاسی، حل مشکلات است، حتی در دشوارترین شرایط. همانطور که کارل پوپر میگوید، کار سیاستمدار «حل مسأله» است. اگر سیاستمدار نتواند مشکل را حل کند، هیچ توجیهی ــ از دشمنی خارجی گرفته تا ساختار ظالمانه جهانی ــ مردم را قانع نخواهد کرد.