با بازگشت تحریمهای سازمان ملل پس از فعالسازی مکانیسم ماشه، ایران بار دیگر در مرکز یک طوفان اقتصادی-سیاسی قرار گرفته است. اما در این معادله، یک نام بیش از همه تکرار میشود: چین. کشوری که در دو دهه گذشته نهتنها بزرگترین شریک تجاری تهران بوده، بلکه امروز تنها دریچه حیاتی برای نفس کشیدن اقتصاد ایران در دل تحریمهاست.
طبق گزارشهای بینالمللی، ایران در نیمه نخست سال ۲۰۲۵ توانسته صادرات نفت خود را به بیش از ۱.۷ میلیون بشکه در روز برساند. این رقم نسبت به دوران اوج تحریمهای ۲۰۲۰ چهار برابر شده است. اما پرسش اصلی این است: این نفت کجا میرود؟
پاسخ روشن است: چین. نفت ایران با تخفیفهای سنگین، گاه تا ۲۰ درصد زیر قیمت بازار، راهی پالایشگاههای شرقی میشود. انتقال این محمولهها اما آشکارا نیست؛ بلکه از مسیرهایی تاریک و پرریسک صورت میگیرد. «ناوگان سایه» یا همان Ghost Fleet صدها نفتکش با پرچم جعلی و مسیرهای مخدوش را به کار گرفته تا نفت ایران در بنادر چین تخلیه شود؛ بیآنکه ردی از آن در آمار رسمی تجارت جهانی ثبت شود.
نفت تنها برگ برنده ایران نیست. چین سالانه بیش از ۱۰ میلیارد دلار کالا به ایران صادر میکند؛ از خودروهای ارزانقیمت گرفته تا تجهیزات صنعتی و لوازم الکترونیک. در مقابل، ایران حدود ۴.۶ میلیارد دلار مواد معدنی، فولاد، پتروشیمی و محصولات کشاورزی روانه شرق میکند.
با بازگشت تحریمهای سازمان ملل، این تجارت نیز زیر ذرهبین قرار گرفته است. اما پکن با بهرهگیری از شبکهای از شرکتهای پوششی و سازوکارهای مالی خارج از سیستم دلاری، همچنان مسیر تبادل کالا را باز نگه داشته است.
اروپا با فعال کردن ماشه، عملاً راه هرگونه تعامل اقتصادی قانونی با ایران را بست. این یعنی شکاف تهران و بروکسل عمیقتر و شکاف تهران-پکن محکمتر میشود. چین علناً این اقدام اروپا را «غیرسازنده» خوانده و وعده داده که روابطش با ایران را ادامه خواهد داد.
برای پکن، ایران تنها منبع نفت ارزان نیست؛ بلکه بخشی از پازل کمربند-جاده و نقطهای راهبردی در تقابل با نفوذ آمریکا در خاورمیانه است. برای تهران هم، چین تنها خریدار مطمئن باقیمانده است؛ شریکی که اگرچه از فرصت تحریمها برای خرید ارزان نهایت استفاده را میبرد، اما دستکم پنجرهای نیمهباز به سوی اقتصاد جهانی باقی گذاشته است.
فعال شدن ماشه، ایران را در سطح بینالملل بیشتر به انزوا کشانده است. اما همین فشار، وابستگی تهران به پکن را نیز چند برابر کرده است. برخی کارشناسان معتقدند این وابستگی میتواند به «استعمار اقتصادی نوین» منجر شود؛ جایی که ایران مجبور است نفت را با پایینترین قیمت بفروشد و کالاهای اساسی را با قیمت بالاتر وارد کند. از سوی دیگر، حامیان این شراکت میگویند در شرایطی که غرب همه درها را بسته، تنها چین است که حاضر است بهای ریسک همکاری با تهران را بپردازد؛ هرچند نه از سر دوستی، بلکه از سر منفعت. تجارت ایران و چین پس از ماشه، بیش از هر زمان دیگری به بازی در سایهها شبیه است. نفت در کشتیهای بینامونشان، قراردادهای بلندمدت با تخفیفهای سنگین و کالاهایی که از شانگهای تا بندرعباس جریان دارند. اما پرسش کلیدی برای ایران باقی میماند: آیا این وابستگی روزافزون به چین، نجات موقت است یا دام بلندمدت؟