باید در جستوجوی حکمرانی خردمندانه و آیندهای زیستپذیر برای کشور بود
ایران، سرزمینی که هزاران سال از دل خشکسالیها، جنگها و کوچها سربلند بیرون آمده، امروز با آزمونی دشوار روبهروست؛ آزمونی که نه از بیرون، بلکه از دل عملکردهای انسانساخت بر آن تحمیل شده است. آلودگی هوا که نفس شهرها را گرفته، فرونشست زمین که استخوانهای سرزمین را خرد کرده، جنگلهایی که در آتش میسوزند، رودخانههایی که جانشان گرفته شده، و مردمی که اضطراب و بیاعتمادی بر زندگیشان سایه انداخته—اینها نشانههای پراکنده یک واقعیت واحدند: بحرانهای زیستمحیطی ایران، به مرحله هشدار ملی رسیدهاند.
تعطیلی پیاپی مدارس و ادارات تنها یک اعلان خطر ساده نیست؛ فریاد خاموش طبیعت است که میگوید “دیگر توان تابآوری ندارم.” پشت هر روز تعطیل، دهها بیمار تنفسی، صدها کودک محروم از آموزش، و هزاران ساعت از دسترفته کار و زندگی شهروندان پنهان شده است. اما این چالشها تنها سطح ماجراست؛ عمق ماجرا به حکمرانی، مدیریت منابع، تخصیص بودجه، نظارت، و شفافیت بازمیگردد.
بحرانی که فقط زیستمحیطی نیست؛ بحرانی انسانی، مدیریتی و اجتماعی
آنچه امروز بر ایران میگذرد، محصول یک یا دو حادثه طبیعی نیست؛ نتیجه دههها انباشتی از تصمیمات کوتاهمدت، سیاستهای ناهماهنگ، و بارگذاری بیمحابا بر منابع محدود کشور است.
نشانههای این بحران چندلایه را میتوان در چند محور بررسی کرد :
۱. محیطزیستِ از نفسافتاده
آلودگی هوا جان شهرها را گرفته و سلامت میلیونها نفر را تهدید میکند.
سفرههای آب زیرزمینی فرو ریخته و برخی پهنهها به مرز فرونشست دائمی رسیدهاند.
جنگلها و مراتع با سرعتی نگرانکننده نابود میشوند.
تنوع زیستی—سرمایه خاموش طبیعت—در حال محو شدن است.
۲. جامعهای که تابآوری آن کاهش یافته آست
افزایش بیماریها و هزینههای درمان، افت بهرهوری انسانی، مهاجرت زیستمحیطی، نگرانی گسترده درباره آینده فرزندان و مهمتر از همه کاهش سرمایه اجتماعی و فاصله روزافزون مردم و مدیران.
۳. ریشههای قابلتغییر – نه تقدیر محتوم
این بحرانها ناشی از بداقبالی نیستند؛ نتیجه ساختارهای قابل اصلاحاند:
مدیریت جزیرهای و نبود نگاه کلان ، فساد، رانت و ضعف نظارت، تحریمها و فرسودگی زیرساختها ، نبود برنامهریزی بیننسلی و بیاعتنایی طولانیمدت به هشدارهای علمی.
راهحلها از دل احساسات نمیگذرند؛ از دل حکمرانی علمی میگذرند
کشوری با تاریخ، ظرفیت انسانی و تنوع اقلیمی ایران، محکوم به فروپاشی نیست. اما نجات از بحران، نسخهای فوری، میانمدت و بلندمدت میطلبد:
۱. اقدامات فوری
اعلام وضعیت اضطراری برای مدیریت هماهنگ و کلان ، محدودسازی صنایع آلاینده ،دکنترل فوری ناوگان دیزلی و منابع اصلی آلودگی ، شفافسازی دادهها برای مردم ، محافظت از گروههای حساس .
۲. اقدامات میانمدت
اصلاح ساختار حکمرانی محیطزیست و ایجاد هماهنگی ملی ، اصلاح الگوی مصرف آب و کشاورزی ، شفافسازی بودجه محیطزیستی و مقابله با فساد ، توسعه حملونقل پاک ، تقویت نقش دانشگاهها و نهادهای مستقل کارشناسی.
۳. اقدامات بلندمدت
گذار جدی به اقتصاد سبز ، احیای جنگلها و مراتع با رویکرد مشارکت محور، دیپلماسی فعال منطقهای برای مدیریت گردوغبار و آبهای مشترک ، گزارشدهی سالانه و پاسخگویی رسمی ، نهادینهکردن مشارکت مردم و سازمانهای مدنی.
اگر امروز تصمیم نگیریم، فردا تصمیم از دست ما خارج خواهد شد کشورهایی که امروز در ردیف موفقترین نظامهای زیستمحیطیاند، روزی در موقعیتی مشابه ایران بودند.
تفاوت آنها در یک چیز بود: پذیرفتند که بحران، یک هشدار وجودی است؛ نه یک امر اداری که باید به بایگانی ارجاع شود.
ایران هنوز فرصت دارد. اما این فرصت ابدی نیست.تصمیمهای امروز مدیران، بهمعنای واقعی کلمه، آینده زیستپذیری نسلهای بعدی را تعیین خواهد کرد.
اگر حکمرانی، دانش، شفافیت، مشارکت مردم و مقابله با فساد در کنار هم قرار گیرد، ایران میتواند از دل این بحران، نهفقط نجات یابد، بلکه بر مدار توسعه پایدار بازگردد.
اما اگر این مسیر ادامه یابد، بحرانهای زیستمحیطی آرامآرام به بحرانهای اقتصادی، اجتماعی و حتی امنیتی تبدیل خواهند شد.
انتخاب با ماست.