خبرهای جسته و گریخته ی اخراج اساتید دانشگاه در دو سال اخیر خصوصا در رشتههای علوم انسانی باعث بحثها و جدلهای بسیاری در محافل علمی و رسانهای شده است به گونهای که برخی این اقدام دولت را مقابله و نوعی لجاجت برخی دولت مردان با نهاد علم دانشگاه میدانند حتی در برخی مواقع شاهد هستیم که برخی با زبان طنز میگویند گویی قضیه شش کلاس سواد داشتن آقای رئیسی آنگونه که آقای مهرعلیزاده در مناظرهها گفتت چندان هم دور از واقعیت نیست. آنها معتقدند که آقای رئیسی همچنین میداند که در میان دانشگاهیان از اقبال برخوردار نبود لذا اخراج اساتید دانشگاه که از سال قبل کلید خورده است انتقام رییسجمهور از استادان بوده و پاسخی قهری به مناظره مورد اشاره نیز هست.
اما با عبور از تحلیلهای واقعی و یا طنزی که اشاره شده و همگان نیز با آنها در افکار عمومی مواجه هستند باید دید که آیا دولت سیزدهم و رئیس جمهور واقعاً در راستای همسوسازی سیاسی دانشگاهها با دیدگاه خود است که اگر چنین باشد باید حق را به استادان دانشگاهی داد که این امر را یک فاجعه برای نهاد علم دانستهاند.
فاجعه فقط این نیست که دانشگاهها به لحاظ سیاسی همسو با آقای رئیسی و دولت او باشند، مهمتر از آن دادن مجوز و عادی کردن اقداماتی از این دست در یکی از مهمترین نهادهای پایه کشور است برای همه دولتهای بعد از او نیز هست. به هر حال عمر دولت سیزدهم هم به پایان میرسد اما این اتفاق اگر به رویه تبدیل شود دانشگاه حیات خلوت سیاسیون خواهد شد. و در این صورت از عمل به وظایف خود باز خواهد ماند تا به امروز نیز اساتید دانشگاه از سیاسیون ضربات کمی نخوردهاند و همچنین دانشگاه از طریق همین رفتارها حواشی کمی را تجربه نکرده است اما هر آدمی از جنس دانشگاه و هر آدم دانشگاهی که با علم سروکار داشته است قطعاً با جذب هیئت علمی با مولفه همسویی با دولت مخالف خواهند بود و از سوی دیگر اخراج استادان دانشگاه این پیام را نیز خواهد داد که آزادی بیان عقیده و استقلال نهاد علم گویا فقط در روی کاغذ قرار دارد چرا که قوه مجریه به عنوان یکی از قوای سه گانه با سیاسی کردن همه چیزی عملاً بر روی نص صریح قانون خط میکشد در این شرایط چگونه میتوان انتظار داشت که نهاد دانشگاه به دور از حاشیه و به دور از مسائل سیاسی در راستای آنچه رسالت اوست قدم بردارد.
البته با توجه به اینکه دولت در سایر نهادها اقداماتی از این دست انجام داده است مانند جذب روحانیون همسو برای وزارتخانهای و یا ۴۰۰۰ نیروی بسیج برای وزارتخانه دیگر از اقداماتی است که جامعه ایران را نگران کرده است زیرا همه شاهد نتایج سیاست یک «دست شدن» با رویکرد «خالص سازی» بودهاند.
نتیجه همسویی دولت و مجلس آیا نتایج ملموس و حتی مثبتی در عرصه سیاست گذاری به دست داده است ؟ آیا حذف بخش مهمی از سلایق مختلف در جامعه نتایج خوبی له همراه داشته است؟ حذف رقبای سیاسی اگر با دقت نگاه کنیم به ضرر دولت و جریان سیاسی حاکم بوده است. کسی نیست تا مقصر باشد و همه مسئولین بر عهده دولت و مجلس است و وضعیت امروز محصول همین یکدست سازی است .
اگر نهاد دانشگاه هم مانند اقتصاد و محیط زیست شود دیگر عملا ایران به قهقرا می رود.
دولت باید دست خود را از دانشگاه، فرهنگ ،علم و عرصه هنر کوتاه کند .تجربه و عملکردها نشان از آن دارد که هر جا دولت جلو آمده آسیب به ارمغان آورده و این آسیب متوجه همه مردم و منافع عمومی کشور در بلند مدت خواهند بود