زهرا زارع، روزنامه نگار:
در آستانه مذاکرات حساس ایران و ایالات متحده در عمان، جهان بار دیگر نفس خود را حبس کرده است. آیا این گفتوگوها، که هنوز تکلیف مستقیم یا غیرمستقیم بودنشان در هالهای از ابهام است، میتواند تنشهای فزاینده منطقهای را مهار کند؟ یا آنکه تنها پردهای است برای نمایشی بزرگتر از تقابلهای نظامی و سیاسی است؟ در این مصاحبه، با ابوذر غلام نژاد پژوهشگر اجتماعی و تحلیلگر مسایل ایران به عمق این مذاکرات میرویم. این گفتوگو نهتنها به دنبال این است تا به پرسشهای کلیدی پاسخ دهد، بلکه با نگاهی عمیق و بیپروا، افقهای احتمالی این لحظه تاریخی را روشن میسازد.
جناب آقای غلام نژاد، مذاکرات عمان درحال آغاز شدن است، اما هنوز مشخص نیست که این گفتوگوها مستقیم خواهد بود یا غیرمستقیم. این ابهام را چگونه ارزیابی میکنید و چه اهمیتی در روند مذاکرات دارد؟
ابهام درباره مستقیم یا غیرمستقیم بودن مذاکرات، خود بخشی از استراتژی دیپلماتیک دو طرف است. ایران با رد ادعای مذاکره مستقیم، که از سوی دونالد ترامپ مطرح شد، تلاش میکند از موضع انفعال دوری کند و روایت خود را در فضای داخلی و منطقهای حفظ نماید. وزارت خارجه ایران تأکید کرده که هرگونه گفتوگو غیر مستقیم خواهد بود که بنظرم یعنی تنها از طریق میانجیگری عمان صورت می گیرد و این نشاندهنده احتیاط تهران در برابر فشارهای روانی آمریکا است. از سوی دیگر، اظهارات ویتکاف و تیم آمریکایی حاکی از تمایل به نمایش مذاکره بهعنوان یک پیروزی دیپلماتیک برای دولت جدید ترامپ است، حتی اگر غیرمستقیم باشد.این ابهام، اما، بیش از آنکه فنی باشد، سیاسی است. مذاکره مستقیم میتوانست سیگنالی قوی از تغییر رویکرد تهران باشد
سناریوهای احتمالی پیشروی این مذاکرات چیست؟ آیا به نتیجهای ملموس میرسیم یا صرفاً یک بازی سیاسی است؟
سناریوهای پیشرو را میتوان در سه سطح بررسی کرد: خوشبینانه، واقعگرایانه، و بدبینانه.
سناریوی خوشبینانه (با احتمال کم ) به این شکل که مذاکرات به توافقی موقت منجر میشود، مشابه همان برجام.
سناریوی واقعگرایانه که من احتمال وصول آن را بیشنر ارزیابی می کنم این است که مذاکرات به یک آتشبس دیپلماتیک منجر میشود، بدون توافق جامع. دو طرف ممکن است بر سر اقدامات محدود، مانند توقف غنیسازی ۶۰ درصدی ایران در برابر کاهش برخی تحریمهای نفتی، به تفاهم برسند. این سناریو به آمریکا اجازه میدهد فشارهای داخلی و بینالمللی را مدیریت کند، و ایران نیز میتواند زمان بخرد تا اقتصاد خود را تثبیت کند. دادهها نشان میدهند که بطور متوسط صادرات نفت ایران به ۱.۵ میلیون بشکه در روز رسیده که ادامه این روند برای کشور ما در این شرایط سخت اقتصادی و کاهش ارزش ریال و بروز نارضاینی هایی در بخشی از جامعه، حیاتی است
اما سناریوی سوم که من آن را بدبینانه ارزیابی می کنم این است که مذاکرات به بنبست برسد و سطح تنشها تشدید گردد. این میتواند به حملات محدود نظامی یا افزایش تحریمها منجر شود و همانطور که تهدیدهای اخیر آقای شمخانی مبنی بر اخراج بازرسان آژانس و انتقال مواد غنیشده به مکانهای نامعلومهم نشان داد دلیلی ست که نشلن می دهد ایران برای بالا بردن هزینههای شکست مذاکرات آمادگی هایی دارد.
به طور کل رسیدن به نتیجه ملموس بستگی به این دارد که آیا دو طرف میتوانند از بازی «صفر و یک» خارج شوند یانه
با توجه به رخدادهای یکسال گذشته خاورمیانه و اتفاقات غزه و لبنان و سوریه، آیا این مذاکرات به معنای دیکته کردن و تحمیل خواستههای آمریکا به ایران است؟
این تحلیل بسیار ساده انگارانه است که من در برخی از رسانه ها هم آن را می بینم که بیش از آنچه که ناظر بر واقعیت باشد مبتنی بر ساده فهمی مسایل و سوگیری هاست. اینکه مذاکرات را دیکته آمریکا بدانیم ناشی از فقر دانشی ست. قبول دارم که آمریکا با اهرمهای قدرتمندی وارد مذاکرات شده: تحریمهایی که اقتصاد ایران را تحت فشار قرار داده ، تورم ۴۰٪ در ایران و کاهش ۵۰٪ ارزش ریال در مقابل ارزهای معتبرجهانی در یکسال اخیر، حضور نظامی گسترده آمریکا در خاورمیانه ( بر اساس برخی ارزیابی هاحدود ۴۵,۰۰۰ نیروی آمریکایی در پایگاههای اطراف ایران حضور دارد )گسیل دادن ناوهای جنگی و هواپیماهای استراتژیک نظامی و آسیب دیدن نیروهای نزدیک به ایران در یکسال اخیر، این ها اهرم های قدرتمندی هستند اما ایران هم دست خالی نیست. موشکهای بالستیک با برد ۲۰۰۰ کیلومتر، نفوذ منطقهای و توانایی اخلال در تنگه هرمز را که 20درصد نفت جهان از آن عبور میکند اهرم های چندان ضعیفی نیستند و جمهوری اسلامی ایران بنظرم در صورت تهدید موجودیتی از آن استفاده می کند افزایش قیمت نفت کابوس ترامپ در شرایط کنونی ست.
احتمال حمله نظامی چقدر است؟ دلایل موافق و مخالف آن چیست؟
احتمال حمله نظامی گسترده در حال حاضر کمتر از ۲۰ درصد است، اما نمیتوان آن را کاملاً منتفی دانست. اجازه بدهید آن را بررسی کنیم
دلایل برای احتمال حمله نظامی :
تحرکات نظامی آمریکا: آمریکا تجهیزات نظامی بیشتری به منطقه منتقل کرده، از جمله ناوهای هواپیمابر و سامانههای پدافندی و هواپیماهای استراتژیک نظامی. خصوصا پایگاه دیگو گارسیا که در فاصله 4هزار کیلومتری ایران قرار دارد نیز تقویت شده است که این امر نشاندهنده آمادگی برای سناریوهای احتمالی است.
آمادگی نظامی: آمریکا حدود ۴۵,۰۰۰ نیرو در خاورمیانه دارد، با پایگاههای کلیدی در قطر (العدید، ۱۰,۰۰۰ نیرو)، بحرین (ناوگان پنجم)، و اردن. تقویت دیگو گارسیا با بمبافکنهای و بی 2، بی-۵۲ و سامانههای تاد و پاتریوت نشاندهنده آمادگی برای سناریوهای نظامی است. رزمایشهای مشترک با اسرائیل در نیز پیام هشدار به ایران بوده است.
شرایط سیاسی: دولت دوم ترامپ با چالشهای داخلی، از جمله اعتراضات به سیاستهای اقتصادی و اختلاف با دموکراتها، مواجه است. در سطح بینالمللی، تنش با چین و اروپا، انعطاف واشنگتن را محدود کرده. نظرسنجی پیو در ۲۰۲۵ نشان میدهد ۵۵٪ آمریکاییها مذاکره با ایران را به جنگ ترجیح میدهند، که به ترامپ فضا برای دیپلماسی میدهد. اما بنظر من هدف آمریکا محدود کردن برنامه هستهای ایران، کاهش نفوذ منطقهای آن و نمایش پیروزی دیپلماتیک است.آمریکا با ترکیبی از تهدید نظامی و پیشنهادهای اقتصادی (مانند آزادسازی تدریجی داراییها) وارد شده، اما محدودیتهای سیاسی مانع از رویکرد تهاجمیتر آن است
فشار اسرائیل: تلآویو، بهویژه پس از حمله به حزبالله، ایران را تهدید اصلی میداند. اظهارات نتانیاهو در دیدار با ترامپ مبنی بر «رهبری اسرائیل در هرگونه اقدام علیه ایران» و تاکید بر همین نکته از سوی ترامپ یک تهدید بزرگ است چراکه در صورت شکست مذاکرات یا به بن بست رسیدن آن، آمریکا ممکن است برای حفظ اعتبار خود به حملات محدود، مانند هدف قرار دادن تأسیسات هستهای، متوسل شود. تحلیلهایی در پنتاگون هست که نشان میدهند چنین حملاتی میتوانند برنامه هستهای ایران را ۲ تا ۳ سال به عقب بیندازند.
دلایل برای احتمال کم برای حمله نظامی
هزینههای بالا: حمله به ایران، برخلاف عراق ، با مقاومت شدید مواجه خواهد شد. ایران بیش از ۵۰۰,۰۰۰ نیروی نظامی و سامانههای پدافندی پیشرفته و ادوات نظامی زیادی دارد و کشور پهناوری هم هست. همچنین تخمین زده شده که یک جنگ تمامعیار میتواند ۱۰۰,۰۰۰ کشته و ۱ تریلیون دلار خسارت اقتصادی به همراه داشته باشد.
مخالفت متحدان: اروپا، چین، و حتی برخی اعضای ناتو با جنگ مخالفاند. چین، که ۵۰ درصد نفت خود را از خلیج فارس تأمین میکند، هرگونه اخلال را غیرقابلقبول میداند و طبیعتا برای پیش گیری از آن اقدا خواهد کرد.
در مجموع، حمله نظامی گزینهای پرریسک است که احتمال آن در صورت بنبست دیپلماتیک افزایش مییابد، اما فعلاً دیپلماسی در اولویت است.
شرایط اقتصادی و سیاسی ایران چگونه بر تصمیم به شروع مذاکره تأثیر گذاشته؟ نقش نخبگان در این تصمیم چیست؟
ایران در شرایطی شکننده اما نه بحرانی وارد مذاکرات شده است. تورم ۴۰درصد، کاهش ۵۰درصد ارزش ریال در دوسال اخیر، و نرخ بیکاری 12 درصد (طبق آمار بانک جهانی )، فشار زیادی بر دولت وارد کرده. با این حال، افزایش صادرات نفت به ۱.۵ میلیون بشکه در روز و رشد 4 درصد تولید ناخالص داخلی در سال گذشته، نشاندهنده تابآوری نسبی است. اما این تابآوری محدود است. داراییهای بلوکهشده (۱۰۰ میلیارد دلار) و نیاز به سرمایهگذاری خارجی، مذاکره را برای جمهوری اسلامی اجتنابناپذیر کرده است.
در سطح سیاسی، بلوک قدرت در دو جبهه تقسیم شدهاند
مخالفان مذاکره و ارتباط با آمریکا: گروههایی مانند جبهه پایداری و برخی فرماندهان نظامی، مذاکره را تسلیم میدانند و بر خودکفایی و مقاومت تأکید دارند. تهدیدات شمخانی مبنی بر قطع همکاری با آژانس، صدای این گروه است. یا برای پاسخ به انتظارات آنان است.
موافقان مذاکره: دولت آقای پزشکیان و برخی مشاوران ارشد، معتقدند مذاکره میتواند زمان برای تثبیت اقتصادی ایجاد کند بدون آنکه استقلال استراتژیک قربانی شود. این گروه در حال حاضر دست بالا را دارد، اما تحت فشار گروههای پرقدرت مخالف مذاکره قرار دارد.
آمریکا با چه شرایطی وارد مذاکرات شده؟ آمادگی نظامی و سیاسی آنها چگونه است؟
آمریکا در موضع قدرت نسبی اما با چالشهای داخلی و بینالمللی وارد مذاکرات شده است.