اکنون که تبوتاب و هیجان اخبار پیرامون گذرگاه استراتژیک زنگزور اندکی فروکش کرده است، میتوان با نگاهی منطقی و فارغ از هیجان به وضعیت تازه شکلگرفته پرداخت. این تغییر بار دیگر یادآور شد که در عرصه بینالملل، فرصتها همچون ابر بهاری زودگذرند؛ یا باید با درک صحیح و تصمیمی بهموقع آنها را بهدست آورد، یا نظارهگر از دست رفتنشان بود.
توافق اخیر میان آذربایجان و ارمنستان با میانجیگری آمریکا، که مدیریت این گذرگاه را به واشنگتن سپرد، نهتنها جغرافیای سیاسی منطقه را دگرگون ساخت، بلکه پرسشهای جدی درباره جایگاه و رویکرد ایران در معادلات منطقهای و بینالمللی پدید آورد؛ پرسشهایی که شاید تلنگری برای بازتعریف حکمرانی مبتنی بر مصلحت و تدبیر باشد.
غفلت از روابط بینالملل و ناتوانی در سیاستگذاری بلندمدت
نادیدهگرفتن اهمیت روابط بینالملل و ناتوانی در طراحی سیاستهای بلندمدت و انعطافپذیر، هزینههای سنگینی برای ایران به همراه داشته و در صورت تداوم، هزینههای بیشتری تحمیل خواهد کرد. در داخل کشور، همچنان جریانهایی وجود دارند که گرایش به انزوا دارند، هرچند این رویکرد را آشکارا بیان نمیکنند.
سیاستِ «نه گفتن» یا هنرِ «چگونه گفتن»
متأسفانه فشارهای داخلی از سوی جریانهای تندرو، انرژی و ظرفیت دیپلماسی کشور را به جای تمرکز بر تعامل سازنده با جهان، صرف منازعات داخلی و اقناع گروههای فشار کرده است. پیشرفت و توسعه بدون ارتباطات بینالمللی ممکن نیست و نمیتوان با شعارهای رسانهای و زبان تهدید، ضعفها را پوشاند یا مردم را متقاعد کرد که منافعشان تأمین شده است؛ چرا که این موضوع باید در زندگی روزمره مردم لمس و مشاهده شود.
در ماجرای زنگزور نیز آنچه به چشم میآید، تکرار گفتاردرمانی، سوگواری سیاسی و متهم کردن دیگران است، نه پذیرش ضعف درک روابط بینالملل و نبود نظام سیاستگذاری منسجم. مدیریت این گذرگاه تغییر کرده است و اگرچه ممکن است منافع سنتی ایران را محدود کند، اما تنش و تقابل آن را بازنخواهد گرداند و حتی هزینههای بیشتری به همراه خواهد داشت. راهحل، پذیرش واقعیتهای جدید و جستوجوی فرصتها در دل همین شرایط است. آیا نمیتوان با طراحی طرحی هوشمندانه، از همکاری با بازیگران جدید در زنگزور منافع تازهای کسب کرد؟ بهشرط آنکه هیجانهای شعاری و نگاههای جزمگرایانه کنار گذاشته شود، چنین امری ممکن است.
یکی از مشکلات، حتی در سطح مفاهیم، نگاه غیرمنعطف به واژه «سازش» در سیاست خارجی است. در ادبیات سیاسی ما، این واژه اغلب بهعنوان برچسبی منفی علیه جریانهای تعاملگرا استفاده میشود، حال آنکه «سازش» به معنای «تسلیم» نیست، بلکه هنر رسیدن به توافق در چارچوب منافع ملی است. سازش با مخالفان داخلی برای وحدت ملی و سازش با رقبا یا حتی دشمنان برای کاهش تنش و افزایش منافع، ضرورتی انکارناپذیر است. متأسفانه حتی بر سر تعریف «منافع ملی» نیز اجماع وجود ندارد و هر گروه آن را از منظر خود تفسیر میکند.
جهان در حرکت، ایران در تردید
تحولات جهانی با شتاب پیش میروند، اما سیاستگذاری ایران گاه با رکود و بیتحرکی همراه است. ناتوانی در تغییر تاکتیکها و اصلاح رویههای ناکارآمد، به معنای از دست دادن فرصتهای بیشتر است. گذرگاه زنگزور تنها یک نمونه است؛ اگر رویکرد ایران تغییر نکند، در آینده با چالشهای بزرگتری روبهرو خواهیم شد و مشکلات نهتنها کاسته نخواهند شد بلکه افزایش خواهند یافت. راهبرد آینده: تعامل هوشمندانه به جای موضعگیریهای صرف
تجربه ماههای اخیر نشان میدهد که ایران باید به جای شعارهایی که تنها انزوا را تشدید میکند، با تدبیر، دیپلماسی فعال و انعطافپذیر، در پی تأمین منافع ملی در فضای جدید باشد. گذرگاه زنگزور هرچند امروز در اختیار دیگران است، اما پایان بازی نیست. با سیاستی خردمندانه و به دور از جزمیت، میتوان حتی در این شرایط نیز فرصتآفرینی کرد.
آینده از آنِ کشورهایی است که میدانند چگونه باید در جهان پیچیده امروز بازی کنند. پرسش اینجاست: آیا ایران این هنر را دارد؟